آب شو آب

آب شو آب

کوه ، کوه یخی به حالت زار
سرد و غمناک ایستاده کنار

یخ خروارها سکوت به لب
قلم آراستی به مشکی شب

خیره ای با سوال می نگری
مرده ای در خیال می نگری

سالها هر چه هست دی‌ماه است
برف و سرما و سوز در راه است


شده دریا برات مثل مزار
خفته‌ای در میان به حالت زار

قبر کَن، کیست؟ باد بیل به ‌دست
شاعر مرده ، شهر مرده پرست

آب شو آب ، آب جاری شو
پیچ و تابی بخور بهاری شو

لب گشا، راز گو به بانگ نهیب
قصّه کن بشکن این سکوت غریب

شعله شو بر نخ سرود چو شمع
آتش عشق در وجود چو شمع

شعر از : استاد عظیم سرو دلیر (سرو)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: گلاریشا glarisha شعر پارسی عظیم سرو دلیر بازران
[ پنج شنبه 23 آبان 1398 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]

پیوندها


سلام دوست خوبم

 

 گلاریشا محمد حسین داودی  glarisha  برای تبادل لینک

اینجا آدرس خودتو بنویس

ممنون از حضور گرمت